به یاد شهیدان جاوید

استخـوانها به شهر برگردیـد ، دلمان عطـر خاک می خـواهد

آسمـان هم بـرای دیدن خـود ، تکـه ای از پـلاک می خـواهـد

استخوانها کمی هوا ابریست ، چه بگو یم شما که می دانید

گفتن از بالهای خون آلود ، سینه ای چاک چاک می خـواهد

ماه هـر شب از التهاب زمین، به خـودش از حریق می پیچد

اینطـرف هـا که نیستید از شرم ، ماه شاید مغاک می خواهد

من از روزهـا دلم خون است ، تو کجایی که عشق بنویسی؟

شاید اصلا سرودن از تو و عشق ، قلمی دردناک می خواهد

قـاب عکست به سینه دیوار ، چشمهایت هـوای رفتن داشت

تـو و انگشت های نا آرام ... دستهایی که سـاک می خواهد

روی دستـان شهر می پیچید ، عـطرتـان در مشام گنجشکان

بین این روزهای مصنوعی ، کوچه هـا عطر تاک می خواهد