از دست چشمهای تو بین دوراهیام
محکوم ِ تا همیشه خواهینخواهیام
یک چشم میفروشد و یک چشم میخرد
از دست چشمهای تو بین دوراهیام
در شعلههای نرگس تو دود میشوم
مولود مرگ هستم و اسفندماهیام
طوفان رهین دولت خانهبهدوشی است
سامانگرفته از پی بیسرپناهیام
تا طفل اشک آمد و بر دامنم نشست
مهتاب شد به دامن شب روسیاهیام
در دادگاه عشق به شاهد نیاز نیست
ثابت شده به خاطر تو بیگناهیام
از پای درس مکتب چشم تو آمدم
این پارهپاره دل، دل خونین گواهیام
در خیمهی نگاه تو آتش گرفتهام
من روضهخوان چشم توام، قتلگاهیام
در موج اشک، غرق شدم تا بجویمش
در حیرت از تلظّی* آن بچهماهیام
در چشم من تمام زمین بارگاه توست
من هر کجا روم به حضور تو راهیام